۲- تا دیروز موهاشنو با ژل سیخ می کردن امروز با اندوگراف
۳- تا دیروز ابروهاشونو بر می داشتن امروز تاتو می کنن
4- تا دیروز رو کاغذ کاهی شماره مینوشتن امروز بیزینس کارت می دن
۶- تا دیروز تو کوچه بنبست قرار می ذاشتن امروز تو کافه تریا
۷- تا دیروز سقز می ترکوندن امروز اکس می ترکونن
۸- تا دیروز ساعت 9 می خوابین امروز اصلا شبا خونه نمی یان که بخوابن
۹- تا دیروز اهل simple chat بودن امروز اهل sex chat شدن
۱۰- تا دیروز مرطوب کننده ی گل پسند می زدن امروز کرم پودر ساویز
1۱- تا دیروز عطر کبرا می زدن امروز noxa می زنن
۱۲- تا دیروز دخترا رو سوار می کردن امروز به دخترا سواری می دن
1۴- تا دیروز کارت تلفنشونو پرس می کردن امروز سیم کارتشونو پرس می کنن
۱۵- تا دیروز ریش آیت اللهی می ذاشتن امروز ریش بزی بزی
1۶- تا دیروز آتاری بازی می کردن امروز دختر بازی می کنن
۱۷- تا دیروز با درو دیوار عکس می نداختن امروز با درو داف
خدا وکیلی این دیگه چه صیغه ایه ؟! پدر آدمو در میاره تا بیرون بیاد وقتی هم اومد باید بری بکشیش .
الان کشیدمش اگه بدونید چه دردی داره . . .
به تیر غیب اعتقاد دارید یا نه ! من که اعتقاد پیدا کردم بابا راست راست داریم راه می ریم میگن تو کردی . . .
نه بابا خیال بد نکن منظورم اون چیزی که تو فکر می کنی نیست .
طرف دوچار توهم شده بود سر ما خراب شد
خدا رو شکر به خیر گذشت ـ (محرم دل ) نذر هزارتا صلوات کرده بود ـ
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آن ها که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود
عزای کهنسال را عید کرد
شب تیره را غرق خورشید کرد
حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید درهم، حصاری شگفت
از آن ها که پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه عشق سر می کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذین کنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بی زخم مردن غم عاشق است
بیار آتش کینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حریق»
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم
حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
سید حسن حسینی
زندگی به همین سادگی میگذرد .
قدر لحظه ها رو بدنید .
و ما چقدر دیر متوجه می شویم که بهترین لحظات زندگی همان لحظاتی است که با کمال بی رحمی اتنظار گذشتن آن را داریم .